هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

هوراد جوانمرد نیک

ادامه تولد گزارش تصويري2

تولد ادامه دارد ... بابایی و پریسا خونه رو تزئین کردن و مامانی هم سخت مشغول آشپزی البته بعد ازینکه قند عسلو یه حموم دامادی داد جانم قربونت برم داماد کوچولوی مامان پسرم خیلی خوشحالیم که توی این روز عزیز برات جشن تولد گرفتیم و با این جشن فامیل دور هم جمع شدن و شادی کردن و به همه هم خوش گذشت از خدا بخواه بهمون این توانایی رو بده که هر چند وقت یکبار بتونیم همه رو دور هم جمع کنیم گل پسر که عاشقه آهنگه اونم از نوع 6و8 کلی حرکات موزون کرد و خندید البته بغل بابایی مامانی و عمه جون. بعد از شام وقتی کیکو آوردیم دردونه هیجان زده شد میخواست همون اول کار ترتیب کیکو بده اما با مقاومت مامان مواجه شد و بالاخره اجازه داد چند نفری باهاش عکس...
30 آبان 1390

تولدت مبارک گزارش تصويري1

پسر خوشگلم تولدت مبارک ببخشید که مامانی نتونست این چند روز بیاد و برای تولدت بنویسه آخه مامانی و بابایی داشتن کارای تولد شما پسر دوست داشتنی رو انجام می دادن مامانی دوشنبه هم سر کار نرفت اما همون اول صبح گل آقا رو تحویل مامان بزرگ دوست داشتنی داد و مشغول به کار و اونقدر سرگرم بود که نفهمید کی ظهر شده بابایی زنگ زد و گفت عکس هورادو میخواد توی هفته نامه چاپ کنه مامانی هم 3تا عکس خوشگل و یه شعر قشنگ برای بابایی ای میل کرد و بعدش با سرعت پرید پیش گل پسر آخه قربون عزیز دلم که هرروز دوست داشتنی تر از قبل میشه برم روز چهارشنبه روز عید مصادف با تولد هوراد خان خان باشتین از راه رسید و کلی خیر و برکت با خودش آورد میدونی عزیزم مامانی و بابایی نگر...
30 آبان 1390

بی بی انیشتین

  از اونجایی که گل پسر متولد سال ببره چند تا شکلک ببر میذارم که حسابی کیف کنه, راستی امروز چند تا سی دی بی بی انیشتین برات خریدیم اما متاسفانه هیچکدوم مثل اونی که توی 3 ماهگیت خریدیم نیست اونو خیلی دوست داری و روزی چند بار نگاه میکنی با اینکه از 3 اهگی داری نگاه میکنی خستت نمی کنه. الان مامان و بابا دارن سرچ میکنن بلکه اصلشو پیدا کنن دوست داریمممم خیلی زیادددد ...
27 آبان 1390

نامه چهل و هفتم(باران)

عزیزم امشب شب عید قربانه پارسال توی این زمان به دنیا اومدی و امسال تولدت افتاده روز عید غدیر مامان و بابا این تولدو مثل تولد پارسالت یه عیدی از طرف خدا میدونن و با اینکه شرایط زیاد مناسبی نداریم اما به امید خدا بخاطر روز عید و امام خوبیها امام علی که مامانی و بابایی خیلی خیلی دوسش دارن تولدتو جشن میگیریم خدایا مرسی که به ما لطف کردی و این زمانای خوبو به پسرمون هدیه دادی عید همگی مبارک اینم شعره دوران کودکی مامان و بابا که توی این روزا و شبای بارونی خاطرات زیادی رو زنده میکنه   باران  باز باران با ترانه با گوهر های فراوان می خورد بر بام خانه   من به پشت شيشه تنها ايستاده :در گذرها...
16 آبان 1390

نامه چهل و ششم(مرد خوب)

مرد بزرگ كسي است كه در سينه خود قلبي كودكانه داشته باشد – منسيوس سلام و صد سلام به عسل مامان و بابا چند روزی بود که به وبلاگ قند عسل سر نزده بودم اما الان که بابایی گفت بارون می یاد یه دفعه مامانی انرژیش زد بالا که بیاد وبلاگ گل پسرو آپدیت کنه چهارشنبه مامانی و مامان بزرگ و قدم خیر نه ببخشید منظورم هوراد خان بود سوار پری شدنو یه گشتی زدن خدارو شکر خوب بود عصری که بابایی اومد 3تایی لباس رزمی اااا لباس رسمی پوشیدنو راهی عکاسی شدنو و 3تا عکس مسافری گرفتن از اون عکسایی که توی اتوبوس !!آدمو راه بدن خلاصه بعدشم راهی خونه عمو ایناو زحمت زن عمو و بقیه کارا... الهی به امید توووووو آخر هفته با رفتن خونه مامان بزر...
15 آبان 1390

مادرانه

من هیچ راه مطمئنی به سوی خوشبختی نمی شناسم . اما راهی را می شناسم که به ناکامی منجر می شود. گرایش به خشنود ساختن همگان . افلاطون هیچ گاه امید کسی را ناامید نکن، شاید امید تنها دارایی او باشد . ارد بزرگ بهتر است که در این دنیا فکر کنم خدا هست و وقتی به دنیای دیگر رفتم بدانم که نیست . و این، بسیار بهتر از این است، که در این دنیا فکر کنم خدا نیست و در آن دنیا بفهمم که هست . آلبر کامو وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط می کنی از کنار همین آدم ها رد میشی ...
11 آبان 1390

نامه چهل و چهارم (سالگرد ازدواج)

سلام به مهربونترين پسر دنيا نميدونم چرا امروز وبلاگ اينطوري شده كلي نوشتمو و فرستادم اما الان نيستش نميدونم تقصير اين هواي مه گرفتس يا  باروني امروز سالگرد ازدواج مامان و باباس سالگرد زيباترين روز زندگيه مامان يه روز قشنگ باروني كه شايد هيچ ربطي هم به ته ديگ خوردن مامان نداشت  ماماني عاشق بارونه توي بارون احساساتش خيس ميشه اونقدر كه ته دلشو  ميتوني مثل تنگ ماهي ببيني ديروز ماماني زودتر اومد خونه كه بيشتر پيش گل پسر باشه و قند عسل توي اين هواي باروني احساس تنهايي نكنه اما دردونه اونقدر اذيت كرد كه ماماني وقتي باباي دوست داشتني اومد خونه زد زير گريه بعدشم مجبور شدن توي اون هواي سرد گل پسرو به ...
11 آبان 1390